در دفتر ششم مثنوی مولانا حکایت سلطان محمود وغلام هندو را بیان کرده است .
سلطان محمود غزنوی در نبرد با هندیان پسر خردسالی را به غنیمت گرفته واو را روی تخت پادشاهی نشاند .جوانک به گریه میفتد وسلطان میپرسد چرا گریه میکنی؟
پسر در جواب گفت: مادرم همیشه من را از شما میترساند ونفرینم میکرد که الهی بدست سلطان محمود بیفتی. پدرم از این نفرین دلش برای من میسوخت ومیگفت: چه نفرینی به بچه میکنی . من از این گفتگو از تو میترسیدم وحالا ناراحتم که پدر ومادرم نیستند تا شادی من رو در کنار تو ببینند.
*کز غزای هند ، پیش آن همام
در غنیمت او فتادش یک غلام
*گریه کردی، اشک می راندی به سوز
گفت شه اورا که ای پیروز روز
* گفت کودک :گریه ام زآن است زار
که مرا مادر در آن شهر ودیار
*از توام تهدید کردی هر زمان
بینمت در دست محمود ارسلان
مولانا اعتقاد دارد که طالبان دنیا ، لذتهای این دنیا را به ریاضت وسختی های راه معنویت ترجیح میدهند واز بیان حکایت سلطان محمود وغلام هندو به این نتیجه گیری میرسد که طی کردن مراحل سلوک ورسیدن به وادی فقر دشواریها وترسهای خود را دارد ولی اگر کسی این مراحل را طی کرد وبه آن وادی رسید دیگر مایل به دورشدن از آن وادی نخواهد بود . سلطان محمود را نماد وادی فقر وغلام را نماد سالک رسیده به فقر و مادر را دنیا و پدر را متعلقات دنیوی میداند که انسان طالب را از وادی فقر وسختی های آن میترساند .
*فقر، آن محمود توست ای بی سعت
طبع از او دایم همی ترساندت *فقر، آن محمود توست ای بیم دل
کم شنو زین مادر طبع مضل . *چون شکار فقر گردی تو ، یقین
با توجه به افزایش روز افزون منابع مجازی در مورد عرفان به ویژه درباره شاعر بزرگ ایرانی مولانا جلال الدین مشهور به مولوی و بیان مطالب غیر کارشناسی درشبکه های مجازی، برآن شدیم تا با استفاده از سخنان اساتید مطرح عرفان و مولوی شناسان با اطمینان از صحت مطالب و منابع چکیده ای از شرح حکایات مثنوی، فیه ومافیه، ابیات دیوان شمس و فایلهای سخنرانی در این خصوص و سایر عرفا را در اختیار علاقمندان قرار دهیم.